با من قدم بزن

نکاتی در مورد اتمسفر*

جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ

بعضی از کلمات هستند که بطور روزمره از آنها استفاده میکنیم، موقع استفادهشان هم شک و تردیدی در استفادهشان نداریم، اما اگر کسی ازمان معنی دقیق کلمهی استفاده شده را بپرسد ممکن است دست و پا بزنیم و جواب دمدستیای نداشته باشیم. حتی ممکن است یادمان بیاید که اصولن خودمان هم هیچوقت معنی کلمه مورد استفادهمان را بررسی نکردیم، صرفن به مرور زمان مصادیق استفادهاش را پیدا کردهایم و بعد هرچه گذشته مفهوم کلمه موردنظر در ذهنمان تراش خورده و هویتش شکل گرفته

طولانی بودن فرایند شکلگیری معانی این نوع کلمات باعث میشود فراموش کنیم که اینها را نمیتوان توی فرهنگ لغات یافت و همین نکته باعث میشود که در مقابل پرسش انتزاعی «بالاخره معنیش دقیقن چیه؟» هیچ جواب شسته و روفتهای نداشته باشیم. کلمهی جوگیر و مشتقاتش (جوزده، توی جو، جو-نورد) قطعن جزو این دسته کلمات هستند. 

ممکن است به صورت روزمره بارها از این کلمه استفاده کنیم اما متاسفانه –متاسفانه- اگر یک توریست آمریکایی توی خیابان ازمان بپرسد «جوگیر یعنی چی؟» پاسخ در شانی برای این توریست آمریکایی انتزاعی نداریم و به همین سادگی با آبروی کشورمان بازی کرده ایم.

 مثال دیگری از این دست، کلمهی چاقال است. همه ما به خوبی با دیدن یک چاقال می ‌فهمیم که یک چاقال دیدهایم، مثلن بدون هیچ تردید و مکثی، حتی اگر برای اولین بار کامران و هومن را توی پی ‌امسی ببینیم میگوییم «عه، این چاقالا رو ببین،» اما نمیتوانیم دقیقن مولفههای چاقال بودن را تعریف کنیم. دقیقن کجای کامران و هومن چاقال است و چرا چاقال هستند؟ نمیدانیم یا حداقل قدرت بیانش در جملههای قابل فهم را نداریم، در نهایت میتوانیم دستهایمان را با هیجان توی هوا تکان بدهیم و چند جملهی ناتمام بگوییم اما قطعن نمیتوانیم مفهوم و چرایی چاقال بودن کامران و هومن را «میخکوب» کنیم.

 شاید کسی بحث کند که فهم و استفاده از این نوع کلمات تجربه و زندگی در تار و پود یک جامعه را میطلبد، به نوعی تجربه و لیاقت میخواهد که با دیدن جوگیر خیلی سریع بتوانی برچسب مورد نظر را بهش بزنی. اگرچه این استدلال تا حدی درست است، اما در پسش فرار از تدقیق نهفته است. تلاش من این است که به سهم خودم فقط کمی روی مفهوم جو «مانور» بدهم به امید روشن شدنش. ارایهی تعریف جامع برای این نوع کلمات و برچسبها امر ناممکنی است و من هم چنین ادعای جسورانهای نمیکنم؛ اتفاقن خود چنین ادعایی شاید باعث شود که خوانندهی کارکشته سریع و بجا برچسب جوگیر به آدم بزند.



این نکات تقدیم به سین سین و صاد هه و تمام قاضیان ایران 

1- جوگیری جرم نیست. از این لحاظ مثلن با دزدی قابل قیاس نیست و درست است که هم از دزد و هم از جوگیر بدمان میآید، اما جنس بد آمدنمان متفاوت است. دزد مستقیمن دستش را توی جیبمان میکند و پول و شمش طلا بر میدارد، حق الناس را میخورد، اما جوگیر به صورت فیزیکی زیانی به ما نمیزند. بیشتر ناراحتیمان از این است که چرا جوگیر هم از هوایی که ما درش نفس میکشیم تنفس میکند، و یا چرا حکومت برای جوگیری مجازات زندان تعیین نمیکند.  توی جوامع امروزی میتوان گفت که جوگیر بیگناه است و همین ما را عصبی میکند.

2- درست است که جوگیر حق دیگری را نمیخورد، اما قطعن حق خودش از داشتن تجربهی زندگی دست اول را زایل میکند. این انتخاب خودش است. اگر خدایی وجود داشته باشد تنها گناه جوگیر این است که حق الله را میخورد، با جوگیری باعث میشود که تجربهی دست اولی از زندگی -که هدیهی الهی است- نداشته باشد. (چون خدا وجود ندارد این بند قابل صرفنظر است.)

3-  بدون ابراز نظر، تشخیص جوگیر تقریبن غیر ممکن است (حداقل برای تازه کارها). از این نظر جوگیر یک تفاوت ماهوی با چاقال دارد چرا که صرف دیدن یک چاقال کافی است تا تشخیصش دهیم. (مثلن کلاغ وقتی از زندان آزاد شد توی مغازهای عکسبرگردان کوچکی از کامران و هومن دید و گفت «عه، این چاقالا رو ببین.») ، اما جوگیر باید به شکلی خودش را «بروز» بدهد، باید کاری انجام بدهد، باید انتخابی بکند تا ناظر بتواند برچسبش را بزند؛ باید حرف بزند، بنویسد، یا بهر طریق خروجیای داشته باشد تا برای ما قابل شکار باشد.

4- علیرغم نکتهی 3، بعضی از خبرگان، جوگیرها را حتی از صدای تنفسشان هم تشخیص میدهند.

5- جوگیری برخلاف تصور تعریفی انشعابپذیر نیست بلکه تعریفی «مادر» است. ممکن است بعضیها شوآف، پُزپُزو و یا چُسچرب را هم ویرایشها و یا انشعاباتی از جوگیر بدانند. حتی اگر رابطهای بین این برچسبها برقرار باشد، واقعیت این است که جوگیر تعریف مادر است، تعریف اصلی است و بقیه صرفن فرزندخواندهاند.

6- ممکن است در مورد چیزی بنویسید و جوگیر باشید. ممکن است در مورد همان چیز بنویسید و جوگیر نباشید. از این نظر جوگیر شبیه چاقال است: ممکن است شما مثل کامران و یا مثل هومن لباس بپوشید (شلوار جینِ پوستیِ سیاه و تیشرت سفید و کُت اسپرت بهعلاوه یک روبان نقرهای دور بازوی راستتان) و چاقال باشید. ممکن است عینن همین لباسها را بپوشید ولی چاقال نباشید. برای همین جوگیر و چاقال هر دو فراتر از «سطح» هستند، به حالات درونیتری ارجاع دارند که گاهی تا مرکز تکتک سلولهای آدم پیش میروند. همین عمیق بودن این حالات است که مبتدیان به کرات دچار اشتباه میشوند و گاهی برچسب نابجا میزنند. نبایستی این دشواری در تشخیص و این «عمق» باعث ناامیدی بشود؛ با تدقیق و تمرین همه چیز درست میشود.

7- جوگیر ذاتن غیراصیل است. اگر اصیل بود جوگیر نبود. از این نظر جوگیر شبیه پولدارِ تازه به دوران رسیده است. آدمی را در نظر بگیرید که تمامی معیارهای جوگیری را داشته باشد. اگر بتوان ثابت کرد کارهای این آدم اصیل هستند و تلاش خاصی برای انجام شان نمیکند و صرفن «خودش» است، آن آدم به چشم برهم زدنی دیگر جوگیر نیست. میتوان کماکان ازش متنفر بود اما مطلقن نمیتوان بهش برچسب جوگیر زد.

8- هر آدم نفرتانگیزی لزومن جوگیر نیست اما بیشتر جوگیرها نفرتانگیزند.

9- جوگیری در تمام دوران زندگی انسان، از نوزادی تا پیری و مرگ ادامه دارد، تنها اَشکال و اسامیاش عوض میشود. مثلن در دوران مدرسه با تقریب خوبی میتوان گف که بیشتر «داوطلبها» جوگیر بودهاند. در آن سن طبعن برچسب مناسب برایشان را بلد نبودیم و سعی میکردیم با کتککاریهای بیدلیل کنار آبخوری انزجارمان از وجودشان را نشان بدهیم. همهمان بزرگ شده ایم و شکل دماغهایمان عوض شده اما حالات همان است، جوگیری همان است. احتمالن مبصر کلاس پنجمتان الآن در 32 سالگی یک جوگیر بانشاط است.

10- جوگیرها عمومن از قدرت بدنی بالایی برخوردارند و در ادامهی کتککاری کنار آبخوری روی سینه ما مینشستند، «دفعه آخرت باشه،» و گاهی قلب مهربانی دارند، «نمیخوام بزنمت.»

11- هنوز از لحاظ علمی ثابت نشده که جوگیری وراثتی است یا خیر. البته «خانوادههای جوگیر»، «پدران و پسران جوگیر» و کلن «والدین و فرزندان جوگیر» متعددی زیست میکنند و از لحاظ آماری فراوانی معنیداری دارند.

12- جوگیری عمومن حالتی آگاهانه و رفتاری انتخابی است. حتی اگر خود فرد جوگیر اصلن از وجود کلمهی «جو» آگاه نباشد اما جایی ته وجودش آگاه است که در حال ارتکاب رفتاری غیراصیل است که متعلق به خودش نیست. با این حال جوگیرهای ناآگاه هم دیده شدهاند و حتی دیده شده که با تذکر محکم ولی دوستانه به نفرتانگیزی رفتارشان پی بردهاند و به مسیر مستقیم هدایت شدهاند.

13- جوگیر لزومن کودن نیست اما جوگیرهای کودن فراوانند.

14- جوگیر خواهی-نخواهی عضوی از یک گَله است. بر همین اساس تقلید و پیروی کلیدواژههای شناخت جوگیر هستند. حتی شاید سردسته این گَله خودش آدم اصیلی باشد (نکته 7 را ببینید) و صرفن بعلت جاذبههای شخصیتی اصیلش به صورت غیرارادی به سرپرست افتخاری گلهای جوگیر تبدیل شده. بسیار مهم است که سرپرست گله را بشناسیم، از او عبور کنیم، و از برچسب جوگیر فقط برای اعضای دونپایهی گله استفاده کنیم.

15- جوگیر الزامن مقلد است اما چاقال میتواند یکه و تکرو باشد. در تئوری میتوان انسان تنهایی را توی جنگل پیدا کرد که در طول زندگیش با انسان دیگری در تماس نبوده اما با اینحال چاقال است. اما در همین شرایط آزمایشگاهی، از لحاظ علمی جوگیر امکان وجود ندارد، چون کسی نبوده که جوگیر ازش تقلید کند. میتوان گفت چاقالی به نوعی فطریتر از جوگیری است.

16- تقلید قلب تپنده و موتور محرک جوگیری است. با این حال میمون بودن تنها شرط «لازم» جوگیری است ولی شرط «کافی» نیست. شرط کافی جوگیری تلاش خستگیناپذیر برای پنهان کردن وامهایی است که از دیگران گرفتهای. جوگیر، میمونی است که منکر هر نوع تاثیر گرفتن از دیگران است.

17- به گروهی میمون میگوییم یک گله میمون، اما گروهی جوگیر ژانر تشکیل میدهند.

18- علیرغم اینکه تعلق به گروه با تعریف جوگیر گره خورده، بدترین دشنام برای جوگیر یادآوری این نکته است که عضوی از یک ژانر است. از این نکته در مبارزات ضربتی میتوان به ظرافت استفاده کرد.

19- جوگیری همانند چاقالی، امری نسبی است. میتوان خیلی جوگیر بود، میتوان کمی جوگیر بود و میشود در جو ذوب شد. در حالت آخر نکتهی 12 صادق نیست؛ یعنی برای آنها که در جو ذوب شدهاند، جوگیری انتخاب نیست. کرهی زمین در جو اطرافش غرق شده ولی خودش و ساکنانش لحظه به لحظه به این غوطهور بودن در جو آگاه نیستند. جوگیرِ پیشرفته نیز توی جو انتخابیش غرق شده. بغیر از این درجهی بحرانی، در حالتهای ملایمتر معمولن تنظیم درجهی جوگیری دست خود فرد است؛ فرد فراخور شرایط دور و برش انتخاب میکند که چقدر جوزده باشد. از این لحاظ جوگیر کمی با چاقال متفاوت است؛ چون مثلن فردی که کمی چاقال است نمیتواند تصمیم بگیرد و در شرایطی کمتر یا بیشتر چاقال باشد. کامران و هومن بودن یک انتخاب نیست، درجهاش هم همینطور.

20- همه، حداقل گاهی، حداقل کمی جوگیر هستند. تنها خداست که بیرون جو است. (چون خدا وجود ندارد این نکته قابل صرفنظر است.)

21- تئوری بدون مثال تقریبن بیفایده است. از طرفی ذکر مثال باعث فراموشی چهارچوب تئوری، محدودیت افق دید و ناتوانی در شکار جوگیرهای متفاوتتر میشود. با در نظر داشتن این خطر، چندتا از جولانگاههای کلاسیک جوگیرها را فهرست میکنم: خارج، موسیقی، مخدرهای طبیعی، فیلم، عکاسی، هنر مدرن، کتاب (البته به ندرت). طبعن هیچکدام از این موارد انحصاری نیستند. جوگیر با صفاتی کلی و گنگ حیطهاش را انحصاری میکند: فیلم «خوب»، موزیک  «خوب»… در تایید سلیقهی دیگر جوگیرها مثلن میگوید «فلانی موزیک خوب گوش میده.»

22- خروج از هر کشور عقبافتادهای بستر مناسبی برای حشر و نشر و تولید جوگیر است، چرا که خیلی راحت توهم متفاوت بودن ایجاد میکند: من صرفن یک مسافر نیستم بلکه این خروج نمود تمام دستاوردها و نمود تمام برتریهای من به تقی و اصغر و محمد است. تفاوتم اینقدر زیاد است که حتی دانشگاه معتبر ایکس برای 4 سال هزینهی تحصیل و زندگیم را میدهد، شرکت معظم ایگرگ از بین فوج فوج متقاضی، منِ مهاجر را استخدام میکند. گویا از اول من سنخیتی با آن «سگدونی» و ساکنانش نداشتم، از اول جدا و «متفاوت» بودم، الان راحتم، الآن «خودم» هستم. خارج رفتن به نوعی کارنامهی جامع ما از 12 سال مدرسه، کنکور، دانشگاه، هوش، فهم و کمالات است، مهر تایید تفاوت ماست. جوگیری خارج عام و خطرناک است و چون به نوعی با کارنامه و امتحان گره خورده فرد جوگیر توهم لیاقت و استحقاق را هم چاشنی ذهنیاتش میکند. به وفور دیده شده که «جوگیر خارج» احساس رسالت میکند که از نظم عمومی شهر، نحوهی خرید در سوپرمارکتها، حمل و نقل عمومی، آداب و رسوم مردم سرزمین جدید و دولت و قانون اساسی کشور جدیدش برای هموطنان عقب ماندهاش تعریف کند؛ از روشهایی که آنها هم میتوانند به او بپیوندند میگوید. این فاز خطرناک است و گاهی تا اواخر عمر ادامه دارد.

23- هشدار: «جوگیری خارج» اشکال زیرپوستیتری هم دارد. اینها به نوعی خامهی جوگیرهای خارج هستند و شکارشان تنها از دست شکارچیان فوق ماهر برمیآید.

24- کسی که «خارج» زندگی میکند به احتمال زیاد جوگیر است. نکته: چنین فردی معمولن از کشور جدیدش با «اینور» یا «اینجا» نام میبرد.

24- تلاش برای متفاوت بودن فعالیت کلیدی جوگیر است. با اینحال چون فرد جوگیر مقید به ژانر و دینامیک کُنشهای «گروه» است، در نهایت به نحو خندهداری به یک موجود تولید انبوه، به یک عضو شبیه بقیه اعضای ژانرش، تبدیل میشود. بر همین اساس اگر پنج نفر را دیدید که ادبیاتشان به نحو تویذوقزنی شبیه هم است شک نکنید که با یک گروه جوگیر رودررو هستید. مثال ملموس و کلان: وقتی از هر ده نفر توی خیابان هشت نفرشان بررهای حرف میزنند و تعجبشان را با معععع بیان میکنند.

25- هر نوشتنی الزامن حاوی مقداری جوگیری است. چون نویسنده، هر چقدر هم خسته، جایی ته ذهنش خودش را «متفاوت» از بقیه میبیند. برای همین «تفاوتش» جواز نوشتن به خودش میدهد. مشکل ساختاری وبلاگ هم همین است؛ از طرفی ته تهش به تفاوتت عقیده داری و از طرفی وبلاگ با نوبادی بودن، با بیسر و پا بودن و با هیچکس بودن تعریف میشود. اگر «کسی» هستی جای تو وبلاگ نیست. نمیشود هم بی سر و پا بود و هم در اعماق مخت فکر کنی که متفاوتی، اما متاسفانه شرط لازم و کافی وبلاگ نوشتن همین است: بیسر و پایی در عین احساس تفاوت. مثل خر و خرما یا «جمهوری» «سالامی» متناقض است. بلاگر خیلی استراتژیک و خیلی آگاهانه باید این تناقض را فراموش کند و به روی خودش نیاورد. فراموش نکردن این تناقض خیلی سریع بلاگر را به یک جوزده تبدیل میکند. انتخاب شخصی من این است که فراموش کنم و خودم را به حماقت بزنم تا اینکه جوگیر باشم. بهرحال همین تناقضی که در طبیعت وبلاگ نویسی نهفته است باعث میشود «بلاگر جوگیر» از لحاظ آماری فراوانی معناداری داشته باشد.

26- بلاگر بنابر تعریف آدمی بیسر و پاست. یک نوبادی. یک هیچکس. برای همین احتمالن تنها موضوعی که صلاحیت نوشتن در موردش را دارد زندگی پُرملال، پُر از شکست و گهگاه دستاوردهای رقتانگیز خودش است. بلاگر جوزده این را فراموش میکند. با فراموش کردن این نکته جواز «قلم زدن» به خودش میدهد. تحلیل سیاسی/اقتصادی/اجتماعی مینویسد، نقد ادبی مینویسد، داستان مینویسد، انشاهای پستمدرن مینویسد، با فرم در نوشتههایش بازی میکند، احساسات گُنگش را مینویسد.

27- هر نوشتهی وبلاگی غیر از روزمرهنویسی به نحو دور ولی مستدلی نشان از بلاگری جوگیر دارد.

28- جوگیری حتی بلاگر روزمرهنویس را هم تهدید میکند.

29- هر بلاگری به احتمال زیاد جوگیر است. اگر بلاگر مزبور «خارج» هم باشد به احتمال خیلی زیاد جوگیر است.

30- بلاگر به خاطر بیسر و پا بودنش توانایی و شایستگی نوشتن از چیزی فراتر از زندگیش را ندارد. بلاگر جوزده برای عبور به وادی نوشته های «عمیق» چارهای جز استفاده از میانبُر ندارد. چند مثال دمدستی از این میانبُرها که برای القای حس «هنر» و «عمق» استفاده میشوند:

– انتقال فعل به اول جمله

– انتقال «را» به آخر جمله

– شروع جملات با «و»

– جملاتی پیاپی که با «سه نقطه» تمام میشوند، احتمالن برای القای حس تبآلودگی نویسنده/نوشته

– استفاده از «آخ» برای نشان دادن ناتوانی از بیان غلظت احساسات

– استفاده از «آخ، آخ» برای تاکید بیشتر روی مورد بالا

– استفاده از واژه حجم برای اندازه گیری خیلی چیزها. مثال: حجم غم، حجم دلتنگی، حجم افکار پریشان.

– پاراگرافهایی که هیچ ربطی به یکدیگر ندارند

– عدم استفاده از پاراگراف

– جملاتی که هیچ ربطی به یکدیگر ندارند

– نقل قول، جملات قصار

– نوشتن مفصل از احساسات بدون ذکر اتفاقاتی که باعث این غلیان احساسات شده

– ارجاع مکرر (و بی دلیل) به فیلم/آهنگ/کتاب

– ارجاع بی دلیل به مکانی که متن تویش نوشته شده؛ اسم شهری فانتزی در خارج، اسم خیابانی فانتزی در شهری فانتزی در خارج، کافه

31- تنها یک راه وجود دارد که مطمین باشیم جوگیر نیستیم: لال بشویم.

32- جوگیری فرایندی دینامیک است، جولانگاههای جوگیر معمولن در حال گسترش هستند. از این نظر جوگیری تفاوت ماهوی با مثلن چاقالی یا تازه به دوران رسیدگی دارد. چاقال و یا تازه به دوران رسیده از ابتدا یک مقصد مشخص داشتهاند، زندگیشان صرفن رسیدن به آن مقصد است. جوگیر مقصد و هدف مشخصی ندارد و در هر دوره زمانی یا اصطلاحن فاز، اهدافش عوض میشود. جوگیری با «مسیر» و «فاز» تعریف میشود.

33- جوگیر مجرم نیست، جوگیر بیمار است.

34- جوگیری علاوه بر فرایندی دینامیک، فرایندی تجمعی هم است. با گذشت زمان، فرد بیمار به جوگیر «کاملتری» تبدیل میشود. جوزدگی که با «خارج» در او شکل میگیرد، با وبلاگنویسی نمود بیرونی پیدا میکند، با نقد سیاسی و مقایسه سیستم مالیات در ایران و «خارج» ادامه پیدا میکند، با گرایش به عکاسی، فیلم «خوب» و موزیک «خوب» تغییرشکل پیدا میکند و با افسردگی و پشت پا زدن به دنیا به اوج میرسد.

35- تنها فاز ثابت جوگیر تلاش همیشگی برای «خودش بودن» است. او به طور دایم میگوید خودش را بهتر شناخته، نیازهایش را بهتر شناخته، با خودش کنار آمده، الخ. با یادآوری اینکه در هر فازی فرد جوگیر صرفن کپی ناقصی از رییس گله است، این تلاش و دغدغه همیشگی برای کشف «خود» کمی خنده دار است.

36- جوگیر محصول زندگی شهری و تقریبن مختص طبقه ی «متوسط» است.

37- جوگیر الزامن افسرده نیست. افسردگی صرفن مرتع مناسبی برای پرورش جوگیر است. افسردگی آموزش و تمرین خاصی نمیخواهد و به سادگی و سرعت ابزار «تفاوت» را در اختیار جوگیر میگذارد. فراوانی معنادار جوگیرهای افسرده صرفن به دلیل جذابیت و راحتی دسترسی به این فاز است، وگرنه دلیل علمی برای افسرده بودن جوگیرها وجود ندارد.

38- جوگیر عجول است. جولانگاههایش را دقیقن بر همین اساس انتخاب کرده: معمولن کافی است فاز موردنظرش را انتخاب کند و تمام؛ نه نیاز به آموزش هست و نه نیاز به مرارت و نه نیاز به زمان؛ او دنبال دانشگاهی است که همزمان با ثبت نام مدرک فارغ التحصیلی اش را هم صادر کند. دقیقن به همین دلیل لُجستیکیِ «سرعت»، فیلم به مرتع مناسبی برای جوگیری تبدیل شده. دیدن 10  فیلم تقریبن 20 ساعت وقت میبرد و خواندن 10  کتاب تقریبن 20 سال. (علیرغم این نکته، جو کتاب کماکان وجود دارد.) دقیقن به همین دلیل سرعت، نقل قول و ارجاع هم به فنون الزامی و مورد علاقه جوگیرها تبدیل شدهاند. از این نظر چاقال کاملن متفاوت از جوگیر است. چاقال برای هدفش، برای تبدیل شدن به کامران یا تبدیل شدن به هومن ابایی از وقت گذاشتن ندارد.  

39- همهگیری، سرایت گروهی، سرعت عمل، تغییر سمپتومها از شکلی به شکل دیگر. همه این خصوصیات باعث شده عدهای جوگیری را در خانوادهی ویروسها طبقهبندی کنند.

40- مثل اکثر ویروسهای دیگر، درمان برای جوگیری امکانپذیر است.

41- همه گناهکاریم. 

* این پست با عنوان  Notes on Atmosphere ترجمه شده و به نشریهی نیچر جهت چاپ سپرده شده.


منبع

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی